English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (7483 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wave pressure U فشار حاصل از موج
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
earth pressure U فشار حاصل از خاک
Other Matches
submarginal land U زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
cabin pressure U فشار مطلق داخل هواپیما اختلاف فشار بین کابین واتمسفر پیرامون
pressurized cabin U اطاق فشار هوای هواپیما کابین فشار
compensating relief valve U شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
pitot static system U سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
pore pressure U فشارمنفذی فشار اب منفذی فشار خنثی
cabin pressurization safety valve U شیری مرکب از شیر خلاص فشار و خلاء و شیر تخلیه برای جلوگیری از افزایش بیش از حد فشار داخل کابین
compressor pressure ratio U نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
isopiestic U دارای فشار یکسان خط هم فشار
low head plant U نیروگاه ابی فشار ضعیف تاسیسات فشار ضعیف
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
energy absorber U مکانیسم ضربه گیری مکانیسم دفع فشار حرکت دستگاه دفع فشار
impluse level U سطح فشار ضربهای استحکام فشار ضربهای
high voltage transformer U ترانسفورماتور فشار قوی مبدل فشار قوی
upshot U حاصل
adnate U حاصل
unfruitful U بی حاصل
result U حاصل
fruitage U حاصل
resulted U حاصل
resulting U حاصل
payoffs U حاصل
payoff U حاصل
outgrwth U حاصل
product U حاصل
unutilized U بی حاصل
infertile U بی حاصل
yields U حاصل
yielded U حاصل
yield U حاصل
perquisites U حاصل
perquisite U حاصل
desolate <adj.> U بی حاصل
resuming U حاصل
outcome U حاصل
products U حاصل
outgrowth U حاصل
outcomes U حاصل
deserted <adj.> U بی حاصل
resume U حاصل
resumed U حاصل
resumes U حاصل
bleak <adj.> U بی حاصل
nonproductive U بی حاصل
blasted [uninhabitable] <adj.> U بی حاصل
barren <adj.> U بی حاصل
total U کل [حاصل جمع]
sum U حاصل جمع
fatten U حاصل خیزکردن
fattened U حاصل خیزکردن
acquire حاصل کردن
growths U اثر حاصل
cabonic U حاصل از کربن
barren U بی ثمر بی حاصل
to be derived U حاصل شدن
sum U کل [حاصل جمع]
earning yield U حاصل عواید
fattens U حاصل خیزکردن
yield U محصول حاصل
productive U مولد پر حاصل
afford U حاصل کردن
growth U اثر حاصل
steam fog U مه حاصل از بخار اب
proceeds U حاصل فروش
yields U محصول حاصل
amount U حاصل جمع
yielded U محصول حاصل
affords U حاصل کردن
totals U حاصل جمع
totalling U حاصل جمع
totalled U حاصل جمع
totaling U حاصل جمع
totaled U حاصل جمع
total U حاصل جمع
heir U ارث بر حاصل
products U حاصل حاصلضرب
products U حاصل ضرب
get U حاصل کردن
nonproductive labor U کار بی حاصل
gets U حاصل کردن
partial products U حاصل ضربهای جز
throughput U حاصل کار
gleby U حاصل خیز
yielder U حاصل دهنده
negotiation outcome U حاصل مذاکرات
negotiation result U حاصل مذاکرات
afforded U حاصل کردن
paper blockade U محاصره بی حاصل
product U حاصل حاصلضرب
result of the negotiations U حاصل مذاکرات
pinguid U حاصل خیز
feracious U حاصل خیز
sums U حاصل جمع
karma U حاصل کردارانسان
redemption yield U حاصل بازخرید
getting U حاصل کردن
affording U حاصل کردن
emblements U حاصل زمین
product U حاصل ضرب
feracity U حاصل خیزی
amount U کل [حاصل جمع]
foodful U حاصل خیز
production U حاصل دادن
productions U حاصل دادن
pitot pressure U فشار وارد به انتن فشارسنج هواپیما یا ناو فشار انتن فشارسنج
clear one's ears U متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
capital bonus U سود حاصل از سرمایه
sideways sum U حاصل جمع یک وری
look in on <idiom> U تماس حاصل کردن
aftercrop U حاصل دوم باره
go to rack and ruin <idiom> U نتیجه بد حاصل کردن
bead U دانههای حاصل ازجوشکاری
beads U دانههای حاصل ازجوشکاری
gains from trade U منافع حاصل از تجارت
beach foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
spume U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
eagre U موج حاصل از جذر و مد
sterilizes U بی بار یا بی حاصل کردن
entrance loss U افت حاصل از اصطکاک
ocean foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
sterilising U بی بار یا بی حاصل کردن
sea foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
sterilized U بی بار یا بی حاصل کردن
fogbow U رنگین کمان حاصل از مه
overcrop U زیاد حاصل برداشتن از
phantasm U حاصل خیال ووهم
partial sum U حاصل جمع جزئی
sterilised U بی بار یا بی حاصل کردن
acquiring U حاصل کردن اندوختن
mould line U خط حاصل از تلاقی دو سطح
lysate U حاصل تجزیه سلولی
resultant U حاصل منتج شونده
come to an agreement U توافق حاصل کردن
hot shorteness U شکنندگی حاصل از گرما
sterilizing U بی بار یا بی حاصل کردن
sheer U انحراف حاصل کردن
interest profit U عایدی حاصل از بهره
deflationary gap U فاصله حاصل از رکود
sterilize U بی بار یا بی حاصل کردن
acquires U حاصل کردن اندوختن
sterilises U بی بار یا بی حاصل کردن
garden stuff U حاصل باغ :سبزی ومیوه
osculate U تماس نزدیک حاصل کردن
cropped U حاصل دادن چینه دان
spume U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
ocean foam U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
sea foam U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
crop U حاصل دادن چینه دان
crops U حاصل دادن چینه دان
beach foam U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
do wonders <idiom> U نتیجه عالی حاصل کردن
hold out <idiom> U حاصل شدن ،تقدیر کردن
eolian U رسوب حاصل از جریان باد
petrodollars U دلار حاصل ازفروش نفت
flyash U خاکستر حاصل از زغال سنگ
tidal mud deposits U گل رسوب شده حاصل از جزرو مد
blear U تاری حاصل از اشک وغیره
cost saving U درامد حاصل از تقلیل هزینه
productiveness U حاصل خیزی نیروی تولید
harvests U حاصل درو کردن وبرداشتن
harvest U حاصل درو کردن وبرداشتن
harvested U حاصل درو کردن وبرداشتن
strain energy U انژی حاصل از تغییر شکل نسبی
runoff U جریان اب حاصل ازبارندگی در حوزه ابریز
brushes U تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
electromagnetism U خاصیت مغناطیسی حاصل ازجریانهای الکتریکی
to come to an agreement U یکدل شدن توافق حاصل کردن
land poor U دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
gets U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
factorial U حاصل همه اعداد کمتر از یک عدد
get U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
frost heave U افزایش حجم خاک حاصل ازیخبندان
aftercrop U حصاد دوم دوباره حاصل دادن
sum of all external forces U حاصل جمع تمام نیروهای خارجی
getting U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
addend U عدد اضافه شده به حاصل در جمع
out put U حاصل کار قدرت خروجی دستگاه
brush U تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
low voltage distribution system U شبکه پخش فشار ضعیف تاسیسات پخش فشار ضعیف
hypobaric U مربوط به ارزیابی اثار کم شدن فشار جو مربوط به کم شدن فشار جو
boxes U شکل حاصل از حرکت چهارهواپیما بصورت لوزی
volume change of concrete U تغییر حجم بتن حاصل ازانقباض و انبساط
box U شکل حاصل از حرکت چهارهواپیما بصورت لوزی
sitzmark U حفره حاصل از زمین خوردن اسکی باز
yield of cdoncrete U حجم بتن حاصل پس از ترکیب مواد سیمان
offset of one obligation against another U تهاتر حاصل شدن بین دو دین یا دو تعهد
general paresis U جنون و فلج حاصل در اثرضایعات سیفلیسی مغز
doping U نیروی کاذب حاصل از داروهای غیر مجاز
rest on one's laurels <idiom> U خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
lime light U روشنایی سفیدی که از داغ کردن اهک حاصل میشود
paraboloid U شکل سه بعدی حاصل ازدوران یک سهمی حول محورکانونی
assoil U اصل تغییر نکردنی مجموع یا حاصل ضرب بخشیدن
acatalectic U قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
aligner U وسیلهای که از صاف بودن کاغذ در چاپگر اطمینان حاصل میکند
augend U عددی که عدد دیگر به آن اضافه میشود تا حاصل بدست آید
limit state of failure U حالت حدی که برای ان حداکثرفرفیت باربری حاصل شده باشد
charactristic curve U نموداری برای نمایش خواص نیروهای برا و پسای حاصل از یک ایرفویل
pitch speed U حاصل ضرب گام هندسی متوسط و تعداد دوران درواحد زمان
remainder U عدد معادل مقسوم منهای حاصل ضرب خارج قسمت ومقسوم علیه
thermokarst U عوارض برجستهای که ازذوب شدن یخها و تولیدسوراخها و غارها در زمین حاصل میشود
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1ترجمه ی stirling numberبه انگلیسی؟
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1offshoring
1pushrod
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com